جدول جو
جدول جو

معنی قاضی ولی - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی ولی(طِ اُ لَ)
دهی است از دهستان اوچ تپۀ بخش ترکمان شهرستان میانه. در 21هزارگزی جنوب خاوری ترکمان و 15هزارگزی شوسۀ تبریز واقع و کوهستانی، معتدل است. سکنۀ آن 384 تن، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاضی فلک
تصویر قاضی فلک
در علم نجوم کنایه از سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، قاضی چرخ، برجیس، ژوپیتر، زاووش، زوش، اورمزد، سعد السّعود، هرمز، زواش، زاوش
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
یکی از بزرگان و امیران عهد سلطان حسین بن سلطان اویس است. (حبیب السیر چ قدیم جزء اول از ج 3 ص 82 و 83 و 84)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان در چهل هزارگزی جنوب خوری ده شیخ و شش هزارگزی قلعۀ میرآباد واقع، زمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. 300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و نهر سرآب میرآباد و محصولات آن غلات و حبوبات و لبنیات و صیفی و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و ساکنین آن از طایفه باباجانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
در بلغارستان و نیز در ولایت ادرنه چهار و پنج قصبۀ کوچک یاقریۀ بزرگ بدین نام هست، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
یعقوب بن ابراهیم بن حبیب بن حلیس بن سعد بن بحیربن معاویه، مکنی به ابویوسف، رجوع به ابویوسف یعقوب بن ابراهیم شود
لغت نامه دهخدا
(جَ)
عبدالعزیز بن حسین بن حباب اغلبی سعدی تمیمی صقلی، مکنی به ابوالمعالی. شاعری است ادیب از مردم مصر که به سال 490 هجری قمری / 1097 میلادی تولد یافت. عماد در ’الخریده’ آرد: وی در نظم و نثر و ترسل اوحدعصر خود بود. در دوران فائز متولی منصب انشاء گردیدو از آن جهت که همواره با خلفاء فاطمیان مجالست و نشست و برخاست داشت به جلیس شهرت یافت. وی دارای بینی بزرگی بود. (فوات الوفیات ج 1 ص 278) (النجوم الزاهره ج 5 ص 371) (کتاب الروضتین ج 1 ص 141) (خریده العصر) (قسم شعراء مصر ج 1 ص 189) (الاعلام زرکلی ج 4 ص 140)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 24هزارگزی شمال خاوری بوکان و 18هزارگزی شمال خاوری شوسۀ بوکان به میاندوآب واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل سالم است، 110 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، توتون، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
شغل قضا: گفت... ای ابوالقاسم یاد دار قوّادی به از قاضی گری است. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
خالسدون، خالگیدونیا، قصبه ای است در نزدیکی استانبول و در گوشۀ جنوبی مدخل مرمره به بغاز استانبول تابع اسکدارو جزء شهر استانبول و از نظر اعتدال آب و هوا و زیبائی مناظر مورد علاقۀ جهانگردان است، این قصبه از کهن ترین اماکن آسیای صغیر است و به سال 676 قبل از میلاد از ’مغاره’ یونان گروهی بدانجا مهاجرت کردند و این مهاجرنشین را بنیاد نهادند، هفده سال قبل از تأسیس دولت بیزانس در آنجا قصبه ای به نام قارخدون احداث شد که مردم آنجا به استقلال زندگی میکردند و اراضی ساحل جنوب شرقی بغاز استانبول را نیز در اختیار گرفتند، بعدها اسفندیار پادشاه ایران آنجا را تصرف کرد و بعد از اسکندر تابع دولت ’بیتنیا’ و مدتی نیز در تصرف مهرداد بود ولی به موجب عهدنامۀ نیقومد یا (ازمید) به رومیان واگذار گردید و به سال 451 میلادی یک اجتماع بزرگ مذهبی مسیحی در این قصبه تشکیل شد و رأی به بطلان مذهب ’اوتیخی’ (اوتیشیست) داد، قبل از میلاد در قارخیدون معبدی برای پرستش زهره (الهه عشق) وجود داشت، هنگام فتح استانبول قصبۀ قارخیدون ویران گردید و بعدها بعلتی که معلوم نیست به صورت کوی کوچکی مرکب از بناهای ییلاقی به نام قاضی کویی درآمد و در قرون اخیر آبادی بیشتری یافت، (از قاموس الاعلام ترکی) (لغات تاریخیه و جغرافیه احمد رفعت)
قصبه ای است در ولایت آیدین سنجاغ دکزلی بین دکزلی و سرایکوبی در ساحل جنوبی نهر مندرس، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ)
سلمه بن فضل، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به ابرش. از مردم ری است. وی اخبار غزوات و مغازی را دو مرتبه ازابن اسحاق استماع کرد، و به نوشتۀ بعضی اظهار تشیعمینمود، و بسیار اهل نماز و با خضوع و خشوع بوده است. او به سال 191 هجری قمری وفات یافت. (ریحانه الادب ج 3 ص 265). و رجوع به ابوعبدالله سلمه بن فضل رازی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان مهاباد. در 15هزارگزی شمال باختری مهاباد و 10هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به ارومیه و در دره واقع هوای آن معتدل مالاریائی است. 76 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
از توابع لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از محله های قدیمی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
وسوسه، نگرانی، اشتیاق، هوس
فرهنگ گویش مازندرانی